روزهایم گذشت اما روزگار از من نگذشت!
اما من از روزها و روزگار گذشتم ، بگذرید از من!
***
این روزها بُرد با کسی ست که بی رحم باشد
از دلتــــ که مایه بگذاری
ســوخـــــته ای . . .
***
کارم از یکی بود و یکی نبود گذشته
من در اوج قصه گم شده ام….!
***
حالا که رفته ای
حسابی که هوا را بی من نفس کشیدی
سر دو راهی که رسیدی، به چپ برو
به جهنم ختم می شود !
***
من در میان مردمی هستم
که باورشان نمیشود تنهایــــم
میگویند خوش بحالت که خوشحالی
نمی دانند دلیل شاد بودنم باج به آنهاست
برای دوست داشتن مــــــــن
***
آدمــــــا....
گاهی لازمه چند وقــت کرکره شونو بکشن پاییـــن...
یه پارچـــه سیـاه بزنن درش و بنـویسن....:
کسی نمـــــــرده...
فقط دلـــــــــم گرفتــــــه.......!
***
آدمست دیگر...
یک روز حوصله هیچ چیز را ندارد
دوسـت دارد بـردارد خـودش را بـریـزد دور . . . !
***
حقیقت دارد که من می توانم
با شعرهای تو
با باران مشاعره کنم
و بند نیایم ...
***
دور که میشوم، نزدیکتر می آید...!
نزدیک که میشوم، دورتر میرود...!
انگار که این " فاصله "
همیشه باید به شکلی رعایت شود !
***
دوســتــت دارم را هزار بار دیگر تکرار کن . . .
اینجا نه بینی کسی دراز می شود ! . . .
نه گرگی به گله ات میزند ! . . .
***
خــاصیـتــ دنـیـاستـــ . . .
کـه در اوج داشـتـن و خـوشـبـخـتـی
دلـهـره ی از دسـتــ دادَن . . . پـــر رنـگــ تَـر استــ . . .
***
دیوانه نمیگوید دوستت دارم (!)
دیوانه میرود تمام ِ دوست داشتنش را
به هر جان کندنی
جمع میکند از هر دری
میزند زیر بغل
میریزد پای کسی که
قرار نیست بفهمد دوستش دارد …
***
کلــــمـات ، قــدرت آزار دادن شـــمـا را نـــدارنـــد !
مگـــر آنــکه گـــویـــنده ی کــلمــات بـــرایـــتـان ،
بسیــار عــزیــز بـــاشـد !!!
***
شمردن بلد نیستمـ . . . دوستــــ داشتن بلدمـ
و گاهے شدهـ . . . یکے را دو بار دوستــــ داشتـه باشمـ
دو نفر را یکـــ جا (!)
… چه کار مے شود کرد ؟
دوستــــ داشتن بلدم . . . شمردن بلد نیستمـ . . .